توضیحات
رمان مجمع الناز pdf
ارغوان زنی جوان که به تازگی همسرش رو از دست داده،
با پسر کوچکش و مادرش زندگی میکنه..
که درگیر رسم غلط ازدواج خانوادگی با برادر شوهرش میشه و …
نگاهم رو از سنگ قبر شاهین گرفتم،
سرم رو بالا گرفتم و دنباله اشِوان گشتم …
یکم اون طرفتر پشت به من نشسته بود …
اشوان بیا اینجا …
برگشت و اومد سمتم …
حس کردم یه چیزي دستشه …
تا خواستم چیزي بگم دستش رو جلو صورتم گرفت … ماما این چیه؟
با دیدن مارمولک مُرده ایی که توي دستش بود قیافم تو هم رفت.
عصبی گفتم: اشوان این چیه گرفتی دستت؟
با اون چشم هاي درشته طوسی رنگش زل زد بهم و گفت:
اسمش چیه؟ با حرص زدم رو دستش
بنداز ببینم بچه ي بی ادب،
من صد دفعه اسم این چندش رو بهت نگفتم؟
مارمولک از دستش افتاد
، لب ورچید و نگاه اشک آلودش رو به قبر شاهین دوخت …
براي لحظه ي از کاري که کردم پشیمون شدم.
رمان مجمع الناز pdf
روي سنگ قبر شاهین نشست و دست هاي کوچولوش
رو روي عکس شاهین گذاشت …
با صداي بغض آلودش گفت:
بابایی بیا دیگه دلم برات تنگ شده …
با شنیدن این جمله اشک هام بی مهابا روي گونم سُر خورد.
از خودم بدم اومد که اینجا اینجوري باهاش حرف زدم،
کنارش نشستم.
اشوان جانم؟ باهات قهرم
رمان مجمع الناز pdf
آخه مامانی مارمولک کثیفه نباید بگیري دستت …
مریض میشی. سرش رو بالا گرفت …
مثل بابایی که مریض شد بعدش اومد اینجا خوابید …
نه خدا نکنه قربونت برم …
فقط باید آمپول بزنی …
ولی من از آمپول میترسم …
خب دیگه دست به چیزاي کثیف نزن تا مجبور نشی آمپول بزنی …
چشم …
چشمت بی بلا خوشکل مامان …
با حرص نگام کرد و گفت: مامانی …
لب ورچید و دست به سینه شد، خنده ام گرفت … آ
خ مامانی فدات شه مگه چیه؟
خوشکل رو براي دخترا می گن …