خلاصه :
بستن ساک تموم شده بود
همه ی وسایل مورد نیازشو جمع کرده بود.
کاش میشد از پدر و مادرش هم خداحافظی کنه
ولی سهیل خیلی تاکید کرده بود کسی چیزی نفهمه .
به خودش دلداری داد که همین که از مرز بگذرن زنگ
میزنه نگران نشن.
نگاهی به ساعتش کرد .درست ساعت ۱۰ صبح بود.
اخرین نگاه رو هم به اتاق و خونه ی خالی کرد .
خوب بود که امروز هر دو هم شیفت بودن.
صدای بوق ماشین رو که شنید سریع بیرون رفت.
اون ساک رو به سختی دنبال خودش میکشید.
پراید مدل پایین سفید منتظرش بود.
ساک رو روی صندلی عقب انداخت و خود جلو کنار راننده
نشست
سلام
سلام خوشکل من .خوبی ؟
سایت پرشین رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
آخرین نظرات
alimirzayeسلام عزیزبرای پی گیری جلد دو به شماره ی 09221706572 پیام بدید در تلگرام یا واتس...
پریاسلام جلد دوم این رمان نیست این کامل نیست باید ادامه داشته باشه وگرنه معنی نداره...
Mehrdadbanianقصه ی قشنگی بود اما کاش دختره هیچ وقت برنمیگشت ایران که اون قدر اذیت بشه.اصلا ت...
Sepehrhashemiخیلییی دوسش داشتم ولحظههای خوبی رو با خوندن این رمان سپری کردم.قلم نویسنده مان...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پرشین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.