| سه شنبه 11 مهر 1402 | 20:50
پرشین رمان
پرشین سایت بهترین سایت معرفی و فروش رمان های ایرانی و خارجی …

رمان لوطاهور pdf

  • 23 آذر 1400
  • 11:28
تخفیف!

تومان۲۴۵۰۰

نام  : رمان لوطاهور pdf

نویسنده : #سارا_رایگان

ژانر : #عاشقانه‌

توضیحات

رمان لوطاهور pdf

 

خلاصه :

روایت متفاوتی از عشق…

از عشق در آیین یهودیت تا عشق در اسلام و باید و نبایدهایش…

در این داستان یک خواننده‌ی معروف و جوان یهودی ساکن آلمان،

راوی عشق ممنوعه خود است و راوی دیگر داستان یوسف و آرشام هستند.

دو برادر ایرانی با دنیایی تفاوت در ظاهر و باطن،

اما در یک چیز مشترک…

هر دو دلباخته‌ی دخترعمویشان،

پناه زیبا و معصوم هستند اما عموی پناه او را برای کدام

پسر خواستگاری می‌کند و کدام یک برای رسیدن

به پناه تا مرز جنون پیش می‌روند؟

پارت اول رمان لوطاهور

مقدمه:
خدا به انسان می‌گوید:
من خانه هستم… در بزن.
با هم چایی می‌خوریم و گپ می‌زنیم،

تو سبک می‌شوی و من نظرم را در مورد تو عوض می‌کنم

و کاری می‌کنم تا دلت گرم شود.

لازم نیست سر سجاده نماز باشی،

می‌توانی همان‌طور که در حال چایی خوردن هستی

با من حرف بزنی یا همان‌طور که در حال گوش دادن

به موسیقی هستی.

من هم از موزیک خوشم می‌آید،

خودم به انسان‌ها آموزش داده‌ام بنوازند،

به بعضی از آن‌ها الهام کردم چگونه سازهای متفاوت بسازند

و نغمه‌های شورانگیز از آن بیرون بکشند، ب

ا رقص هم مخالف نیستم.

رمان لوطاهور pdf

ببین پروانه‌ها چگونه می‌رقصند!

گل در حال رقص است.

‌ابرها در حال رقصند،

به کودکان نگاه کن!

پاک و معصومند و مدام در حال رقصند!

گاهی خدا می‌گوید:

مزاحم نیستی، در بزن،

با هم یک چایی بنوشیم و گپ بزنیم…

جلوی من حرکت نکن من پیروی نمی‌کنم؛

پشت سر من حرکت نکن،

من رهبری نمی‌کنم،

تنها کنارم قدم بزن و دوستم باش…

چقدر زیباست،

انسان با این تفکر زندگی کند که همیشه

و در همه حالت می‌تواند با خدای خودش حرف بزند…!

رمان لوطاهور pdf

لِو طاهور:
برای ورود به صحنه وارد راهروی طویل تالار شدم،

دست و پاهایم می‌لرزید و در دلم احساس تنش

و نگرانی عجیبی احساس می‌کردم.

احساسی که حتی بار اولی که روی استیج رفتم و شروع به ن

واختن و بعدش خواندن کردم هم به این شکل نبود.

امشب چه مرگم شده بود…!

چشمانم را محکم بستم و دوباره باز کردم…

به خاطر اهمیت ایزوله بودن صحنه از نور و صوت،

فضای واسطه‌ای میان صحنه و راهروهای پشت صحنه ایجاد شده بود.

کف دستم را همراه با یک طرف شانه‌ام به

دیوار چسباندم تا با تکیه به آن کمکی به پاهایم کرده باشم

برای برداشتن قدم‌های بعدی.

سطح دیوارها بوسیله مصالح جاذب صدا

و به رنگ تیره پوشانده شده بود.

بالاخره رسیدم…

خدا را شکر که ورودی منتهی به صحنه پله‌های زیادی نداشت

_لِوطاهور دیر کردی،

موسیقی ابتدایی اجرا تا چند دقیقه دیگه تموم می‌شه و تو هنوز آماده نیستی؟

روی اولین صندلی فلزی در دسترسم نشستم،

شلوغی چند ساعت پیش پشت صحنه،

حال به روی صحنه منتقل شده بود.

_هی پسر با توام حالت خوبه؟

رمان لوطاهور pdf

سماجت اودل در پیگیری حالم باعث شد سرم را بالا بگیرم

و به نگاهم ارتفاع بدهم برای طی کردن قد

تقریباً بلندش و رسیدن به چشمان سیاهش.

_خوب نیستم!

گیتار را روی زمین رها کرد.

با شتاب سمتم آمد و بعدش جلوی پاهایم زانو زد و گفت:

_چیزی شده؟

رمانهای پیشنهادی سایت:

رمان ارتعاش

رمان کشتن سارا

رمان همسایه جهنمی

رمان لوطاهور pdf

  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
سایت پرشین رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
آخرین نظرات
  • هانیهخوب بود...
  • ناشناس💋👌💓...
  • آیدااینجا جای ماندن نیست👍👌...
  • فاطمه علیدوستیبه نظرم رمان متفاوتی بود و حیف شده که نویسندش ممنوع‌الکار شده و این کتابو چاپ نک...
  • نفیسهرمان خوبی بود و خیلی دوسش داشتم...
  • ناهیدفخارخداااااا اشکم دراومد😭چقدر دوسش دارم این رمانووو...
  • لیلاعالی و متفاوت بود👍💐...
  • الهام ناصرجذاب لعنتی فقط ماهان😢...
  • ویدا چراغیاندوسش داشتم و از خوندنش لذت بردم...
  • هلیایکی پیدا شه یه دونه از این پیشنهادایی که به پریا میشه به منم بده میرم پشت سرمم ن...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پرشین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.