توضیحات
رمان دیواری به ضخامت سکوتpdf
داستان زندگی دختری آرام
به نام شهرزاد ملکان ،
زندگی اش زمانی دستخوش
تغییر می شود که از طرف مادرش
خانه ای با عتیقه ای ارزشمند که
در آن پنهان شده هدیه داده می شود
، شایگان بزرگمهر پسر یکی از بزرگترین
سرمایه داران ایران و البته کمی تخس
و مغرور با گذشته ای مرموز می باشد
که قاچاقچی عتیقه است و با آشنایی این دو …
خلاصه رمان دیواری به ضخامت سکوت
تقریبا یک سالی میشد
در باشگاه مربی بودم و این یک هفته اخیر
، تاخیر هایم به قدر کافی دردسر ساز شده بود
و من به مربی شیفت قبل قول داده بودم،
از شنبه ای که امروز باشد
سر ساعت مقرر در باشگاه حاضر شوم
و باز هم بُز آورده بودم …
با عجله مانتو ام را با دکمه های بسته نبسته
، پوشیدم و سوار ماشین شدم …
راه ۴۰ دقیقه ای از خانه تا سالن
را با تحمل افتاب سوزان مرداد ماه شیراز
، به ۲۰ دقیقه رساندم
این دفعه دیگر،
واقعا لعنت به من!
بس که دیر آمده بودم،
رمان دیواری به ضخامت سکوتpdf
همه جای پارک ها پر شده بود ؛
جای پارک پیدا نمیشد و درنهایت
یک خیابان پایین تر،
دقیقا زیر تابلوی پارک ممنوع ماشینم
را پارک کردم ساعت و راس ۱۲:۲۵
دقیقه به باشگاه رسیدم …
به محض وارد شدنم،چشمم به ساره ،
مربی شیفت قبل،افتاد که دست
بر سینه زده و طلبکار مقابلم ایستاده بود …
دستانم را به نشانه تسلیم بالا بردم
عذرخواهانه سری خم کردم ، که گفت:
خب … مثل همیشه ،
باید منتظر یه توجیه دیگه باشیم؟ یا خدایی نکرده
قصد کردی بری سرکارت؟!
با پررویی گفتم: نه عزیزم …
باور کن توجیه نیس …
واقعا دنبال جای پارک بودم ، بازم ببخشید …
یه تای ابرویش را بالا انداخت
و به چشمانش چرخی داد
رمان دیواری به ضخامت سکوتpdf
و همان طور که دست هایش
را در هوا تکان میداد،با خستگی گفت:
ببین شهرزاد جون …
یه هفتس من جای تو دارم
، بیشتر از ساعت کاریم وایمیسم …
بنده خدا آقای طاهری هم تقصیری نداره ،
نمیشه که باشگاه رو همین جوری
ول کنی به امون خدا ، ولی لطفا
یکم مسئولیت پذیر باش! بخد
ا بچه دارم خونه تنهاس
؛ از سر شکم سیری و بیکاری که نمیام …