توضیحات
رمان داژفوک pdf
دختر شر و شیطونی که عاشق یه زندانی
تحت تعقیب میشه و تو یه نگاه دلش رو بهش می بازه..
جوری که قید همه چیز رو می زنه
تا برای داژوی خلافکار و کله خراب بشه
اما ناخواسته درگیر گذشته تاریکش میشه و…
خلاصه رمان داژفوک
ماشین رو تو یه جای مناسب پارک کردم
و قفل فرمون رو زدم،
نفس عمیقی کشیدم.
بالاخره بعد گذشت دوماه،
تونسته بودم موفق بشم و نتیجه تلاشم رو ببینم.
شیشه رو دادم بالا و چادرم رو از صندلی عقب برداشتم،
خواستم پیاده شم که صدای گوشیم اومد.
پوف کلافه ای کشیدم و از جیبم درش آوردم؛
بدون نگاه کردن به صفحش تماس رو وصل کردم
و گذاشتم کنار گوشم. – بله؟
صدای حرصی نوال تو گوشم پیچید.
– معلومه کدوم گوری هستی؟
سه ساعته منتظرتم، دیگه علف زیر پام سبز شد!
با یادآوری قرارمون ضربه محکمی به پیشونیم زدم.
– نوال، ببخشید عزیزم،
من انقدر عجله داشتم یادم رفت بهت خبر بدم!
مکث کرد. – چی رو خبر بدی؟ ا
تفاقی افتاده فوکا؟ اصلا تو کجایی؟
خونه هم زنگ زدم کسی جواب نداد!
دم و بازدم عمیقی گرفتم. – جلوی زندانم! صدای متعجبش تو گوشم پیچید
. – زندان؟ اونجا چرا؟ اتفاقی افتاده؟ تکیه دادم به صندلی.
– یک ساعت پیش ترابی زنگ زد،
بالاخره این یارو قبول کرد درخواست ملاقاتم رو!
اندازه چند ثانیه سکوت کرد.
– کدوم یارو؟ نکنه… نکنه همون که…
رمان داژفوک pdf