| پنجشنبه 11 خرداد 1402 | 06:07
پرشین رمان
پرشین سایت بهترین سایت معرفی و فروش رمان های ایرانی و خارجی …

رمان حسرت شیرین pdf

  • 14 خرداد 1400
  • 17:51
تخفیف!

تومان۲۳۰۰۰

رمان حسرت شیرین pdf

نام رمان :

حسرت شیرین

نویسنده رمان :

فاطمه اشکو

ژانر رمان :

عاشقانه

توضیحات

رمان حسرت شیرین pdf

داستان در‌‌مورد دختری

به نام میتراست که عشق

پسر همسایه شون«امیرپارسا»

نسبت به خودش رو وقتی متوجه میشه

که با اون توی دانشگاه

مواجهه میشه،

به عنوان شاگرد و استادی!

خواهرِ میترا «بیتا»

، از دیرباز عاشق ‌و‌ دلخسته ی

امیرپارسای داستان میشه،‌

برای به دست آوردنش نه

خواهری در نظرمیگیره و

نه فکر و‌ذکر منفی ای!

حالا که میترا راضی به عشق‌

امیرپارسا شده، بیتا چه کار

خواهد کرد و ‌چه باعث می شود

آن‌ دو به هم رسیده یا از هم جدا شوند؟

رمان حسرت شیرین برگرفته

شده از واقعیت است

و عشقی ناب و خالص با درون مایه

ی کینه و‌حسادت

و‌خودبینی قلم‌زده شده است.

خلاصه رمان حسرت شیرین

با ورقه های مچاله شده در دست ؛

خود را باد میزد و از درد قفسه سینه

، چشم باز و بسته می کرد.

زن با خودکاری که لابه لای

انگشت اشاره اش زندانی شده بود

، نگران بالای سرش ایستاد

. دلش به حال دخترکی که

رنگ و رو به چهره نداشت،

سوخت .

ورقه ها را از دست گرفت و خود

، مشغول باد زدن او شد.

میترا با هینی که کشید

، نفس های را از حصار سینه،

رمان حسرت شیرین pdf

بیرون داد و چشم ها

بی رمق را باز کرد

. دست به سمت صورت برد

و مقنعه ای که از سرش

در آمده بود را با وسواس ، پوشید .

زن؛ حینی که رو میزش خم شده بود

، مهربان از میترا رنجور پرسید:

_ بهتری عزیزم؟

میترا سری تکان و

حرکتی به لب های باریک داد:

-آ…آره .. بهترم !

_ پس من در اتاق رو باز کنم

تا هوا هم عوض شه.

لبخند مهربانی به زن زد .

ادب خانواده گی اش

، این اجازه را به او نداد که آن زن بلند شود

و در را باز کند

. قبل از اینکه او برود خود

، بلند شد و در را باز کرد .

زن لبخند زد و مشغول

درست کردن حجاب چادرش شد:

_ ممنون .

خوب، اگر حالت خوبه تا کارهای

مربوط به ثبت نام رو انجام بدیم.

_ بله خوبم بفرمایید.

_ نام؟

میترا ، دست به رو سینه اش

گذاشت و حین طبقه بندی

نفس هایش ، جواب داد :

_ میترا…

زن: فامیل؟

_ دردمند…

زن: متولد؟

_ شش /مرداد/…..

سن میترا را تخمین زد:

زن: یعنی ۱۹سالته…

میترا فشار به لب ها سفید شده

 آورد و با لبخند مهربان ، جواب داد:
-بله!

رمان پیشنهادی سایت : 

رمان اوباش

رمان ۳۶۵ روز

رمان اینسامنیاک

برای دانلود هریک بر روی نامش کلیک کنید

  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    درباره سایت
    سایت پرشین رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
    آخرین نظرات
    • ویدا چراغیاندوسش داشتم و از خوندنش لذت بردم...
    • هلیایکی پیدا شه یه دونه از این پیشنهادایی که به پریا میشه به منم بده میرم پشت سرمم ن...
    • ناشناسبه نظر خواننده ها باید با امثال خودشون ازدواج کنن اگه چه قدر امین بی چاره محجوب...
    • سلینواقعا هم خیلی موضوع جدیدی بود و هم خیلی هیجان انگیز،اتفاقاتش واقعا غیر قابل پیشب...
    • alimirzayeخوشحالم که خوشتون اومده عزیز...
    • نرگس سعادتخیلی رمان قشنگییییه باقلمی قوی وبسیار روان. حس عاشقانه بینشون قابل لمس بودباعث م...
    • alimirzayeسلام عزیز لطفا تو واتس آپ به شماره ی 09221706572 پیام بدید تا مشکلتونو حل کنیم ا...
    • فرخندهسلام وقت بخیر من هزینه ی رمان عشقم باش رو پرداخت کردم ولی ت فسمت دانلود فقط عکسش...
    • alimirzayeسلام لینک دانلود زیر رمان هست اگر مشگلی در دانلود دارید به پشتیبانی آنلاین پیام...
    • Parsaازکجا رمانو دانلود کنم...
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پرشین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.