توضیحات
رمان از چشمم افتادی pdf
شهرام پسرعموی
ناتنی ستاره اس و با
وجود زن و فرزند بزرگ
به ستاره علاقه مند میشه
و وقتی با جواب نه ستاره
روبه رو میشه اونو میدزده و بهش….
خلاصه رمان از چشمم افتادی (فرار)
با وحشت از خواب بیدار شدم،
با دیدن شهرام بالای سرم
یه لحظه حس کردم ملک
عذاب باالی سرم ایستاده.
با وحشت نیم خیز شدم
که گفت:بوی چیزی حس نمیکنی؟
اینقدر ترسیده بودم از حضورش
و این ارامش قبل از طوفانش
که یکم دیر به مغزم رسید چی میگه.
بو کشیدم و با حس بوی
سوختگی رنگم پرید.
منو می کشه.
سعی کردم تو جیح کنم خودمو…
نم…نمی خوواستم بخوابم…
قر…قبل از این که بتونم
حرفام رو کامل کنم،
دست اورد جلوو و گلوم
رو تو مشتش گرفت و کشید،
بالاجبار بلند شدم و جلوش ایستادم،
دستام رو روی ساعد دستش گذاشتم
و در حالی که چشمام
پر از اشک شده بودن
گفتم.ببخشید…
برای دانلود هریک کلیک کنید