توضیحات
رمان نشناختمت pdf
شادن بعدِ فرار از شهری
که توش عاشق شده بود؛
تصمیم گرفت تنهایی یه
زندگی جدید برای خودش شروع کنه.
ولی نمی دونست که مسیح
سخت در تلاشه تا پیداش کنه
و به این راحتی ها دست از
دختری که با دروغ گفتن عاشقش
کرد نمی کشه…
ولی این تازه اول ماجرا بود
و وقتی پیداش کرد..
تازه فهمید اون چه تصمیمی
برای جفتشون گرفته!
خلاصه رمان نشناختمت
-شادن…به خدا آخرین باره
که منتظرت می مونما…
دو ساعته کلاسم تموم شده…
-اولاً که شرمنده…
نمیدونم میدونی یا نه…
ولی من تو اون کلاس
دانشجوام نه استاد…
بعدشم… دیگه چرت و پرت
نگو لطفا…
تو آدمی هستی که
دو ساعت منتظر بمونی؟؟؟
با عقل جور در میاد؟؟؟
-دفعه بعد بهت نشون میدم
چی با عقل جور در میاد…
-تقصیر خودته که این ترم این درس
و با من برنداشتی که
هم خودت و راحت کنی هم منو…
-من از این استاد خوشم نمیاد…
میمونم ترم بعد با رافعی برمیدارم…
-نگو از این استاد خوشم نمیاد…
بگو از اون استاد
بیشتر خوشم میاد…
-حالا هرچی…
بعدشم…
من مثل تو نیستم که
شوهر داشته باشم
و بخوام این ترمم زود
تموم کنم و برم بشینم
ور دلش…
هنوز کلی وقت هست و
کلی تیکه تو این خراب شده
که ببینم تو این فرصت
باقی مونده یه تکونی
میدن به خودشون که
هم منو از تنهایی در بیارن
و هم خودشون و از بدبختی؟؟؟
برای دانلود هریک کلیک کنید
رمان نشناختمت pdf