توضیحات
رمان نارگون pdf
روایت زندگی نارگون،
دختری جوان و تنها که
در جریان ناملایمتی های
زندگی در پیله ی سنگی
خودساخته اش، فرو رفته
و در میان بی عدالتی ها و
ناامنی های جامعه،
روزگار می گذراند ،
بازیچه ی بازی های عجیب و
غریب دنیا که حال و گذشته ی
مبهمش را بهم گره و آینده اش را رقم می زند …
خلاصه رمان نارگون
ستایش پرده را آرام کنار زد
و درحالی که سیبش را گاز می زد
به مادرش گفت: حالا چی شده
بابا آوردتش خونه بعد این همه سال؟ …
نرگس خانم چادرش را به دندان
گرفت و سینی چای را برداشت:
بالاخره فامیلشه! … موندگاره؟ …
نرگس خانم نگاه نگرانی به
دخترش انداخت و گفت:
فکر نکنم … اینجا؟ …
دوتا دختر تو خونه داریم! …
ولی انگار از حرف خودش زیاد هم مطمئن نبود.
ستایش پرده را انداخت و گفت:
مرتضی بفهمه کلی شاکی میشه.
اخلاقشو که می دونین! …
نرگس خانم سینی را به
یک دست داد و دوباره چادر
رمان نارگون pdf
گلدارش را روی سرش مرتب کرد
و گفت: حالا توام جلو اون دهن لقتو بگیر …
هنوز که چیزی معلوم نیست
و قدم تند کرد و از آشپزخانه بیرون رفت ….
ستایش لب هایش را به هم فشرد
و به سمت اتاقش رفت:
آقاجونم چه کارایی می کنه …
می ذاشت عروسی من تمام می شد
بعد اینو برمیداشت می آوردش.
و اخم کرده وارد اتاق شد …
نگاهی به ساعت انداخت …
نزدیک هشت بود …
کتابش را برداشت و روی تخت دراز
کشید و گفت : باز این دختره دیر کرده …
عجب پوست کلفتیه …
هر شب آقاجون بهش گیر می ده
باز کار خودشو می کنه!
و سری تکان داد و کتابش
را باز کرد و مشغول خواندن شد …
نرگس خانم پله های ایوان
را آرام آرام پایین آمد …
حاج محسن نیم نگاهی به همسرش
انداخت و از جا بلند شد
و به سمت او رفت:
و سینی را از دست او گرفت.
نرگس خانم که دستش آزاد شده بود
. چادرش رابده به من …
رمان های پیشنهادی سایت :
رمان پرواز ققنوس
رمان به جان او
رمان دیواری به ضخامت سکوت