توضیحات
رمان حریر وآتش pdf
خلاصه رمان :
– فرار نمیکنم
نگاهش بهم بود و گفت :
– چرا اساسی فکر نمیکنی ؟
– چکار کنم ؟
شکایت کنم ؟
نوچ …این راهش نیست شکایت کنم
نهایتا ازش یه امضا میگیرن
که اذیتم نکنه اما تاثیری نداره
بازم همین آش و کاسه بابامه
میشناسمش تا منو عروس نکنه
ول کن نیست
لب تر کرد و گفت :
– چیزای جدید میشنوم
کامل چرخیدم نفسمو بیرون دادم
به پشتی مبل تکیه دادم و گفتم …….