توضیحات
رمان کنعان pdf
داستان دختری ۲۴ ساله که طراح کاشی است
و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند
و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی
کنعان استخدام می شود و با فرهام زند،
طراح دیگر کارخانه همکار و …
خلاصه رمان کنعان
بالاخره از کارخانه ای که نزدیک محل زندگی ام بود،
تماسی جهت مصاحبه و ارائه طرح ها دریافت کردم …
دستپاچگی ام از همان اول صبح مشخص بود،
درست وقتی که بابا قاسمم را
یادم رفت برای نماز بیدار کنم …
با اینکه یک ساعت از قضا شدن نمازش گذشته بود،
اما وضو گرفت و جا نمازش را پهن کرد …
با عجله نگاهی به سفرهی صبحانه مان انداختم
و به سمتش رفتم …
رمان کنعان pdf
صورتش را آب زده بود و رد خیسی روی
مژه های کوتاه یک در میان سفیدش برق میزد.
خم شدم و درست لحظه ای که دستش
را بر روی زانوهایش گذاشته بود تا بلند شود،
صورتش را بوسیدم،
لبخند زدم و رو به رویش ایستادم،
با زبان اشاره از او معذرت خواستم …
به حرکت تند و شتاب زده ی دستهایم
لبخندی زد و مچ هر دو دستم را آرام گرفت …
لب زد … نگرانی؟
آغوشش همیشه برای من امن ترین نقطه ی جهان بود …
بابا دعا کن طرح هامو قبول کنند،
میدونی که چقدر به این طرح ها حساسم،
به خداوندی خدا اینجا هم بخواد
همون گیر کارخونه قبلی رو بده…