توضیحات
رمان پسر نا کجا اباد pdf
خلاصه :
حتی متوجه نشدم کی این کار و کرد و تموم شد.
چرخیدم
و چشم های آب ی ام بهش دوختم.
نیشخند جذابی زد و
کارتی روی میز گذاشت.
_اگر بازم تب کردی خوشحال میشم بیای مطبم!
نظرت
چیه؟
حتی توانایی قورت دادن آب دهانم رو نداشتم.
جلو اومد و
چشم های تیله ای و خیره کننده اش و بهم دوخت.
لبخند شیطنت آمی زی گوشه ی لب های سرخ و خوش
فرمش بود.
دست ی روی موهام کشید.
_برای پسر بودن، زیادی خوشکلی!
متعجب پلک زدم.
منظورش چ ی بود؟
لب ها ی خشک شده
ام رو خ یس کردم.
با دیدن ا ین حرکتم به سمتم خیز
برداشت.
دست های سردش دوطرف صورتمو احاطه
کردند.