توضیحات
رمان ویتامین اد pdf
قسمتی از رمان
باز کلافگی از سروصورتم میبارید
با ترانه روی تخت یک نفرهی بنفش.
ده روز و هشت ساعت و بیست
و یک، بیست و دو، بیست و سه ثانیه
از شروع تعطیلات تابستانی گذشته بود
و من هنوز یک تفریح درستوحسابی
نداشتم و نزدیک بود ساعت دیواری
را گاز بزنم و با عقربههایش
دندانهایم را تمیز کنم.
یک رفیق درستوحسابی داشتم
که او هم خیلی وقت پیش اغفال شد
و رفت بشیند درس بخواند.
میدانستم آخرش دوستهای
نابابش از راه به درش میکنند
و معتاد خرخوانی میشود.
در این هوای گرم گزینههای
روی میز کمتر از همیشه شده بودند
شاید اگر تعطیلات بهاری
یا همان عید نوروز خودمان بود صفایش
بیشتر بود. نه مامانی دم دستم ب
ود که حرصش را دربیاورم و نه رفیق
مفیق چت بازی چیزی…
زندگیام بیبخار شده بود.
رمان ویتامین اد pdf
وقتیکه بابابزرگ زنده بود
روزهای تعطیل زودتر سپری میشدند
و اینقدر برای لاکپشتهای
بدبخت باغ بابابزرگ زباندرازی
نمیکردند. روز امتحان ریاضی
ماه پیشم با آخرین روز زندگی
بابابزرگ قاطی شد و برای اولین بار
بعد از دادن امتحانم زدم زیر گریه.
روزهای بعد امتحان ریاضی
من گریه میکردم و دانهدانه
امتحانهایم را میدادم بدون اینکه
برایم مهم باشد ده میگیرم یا پانزده.
هیچوقت مهم نبود ولی آن موقع با خیال راحت
مهم نبودند و مغزم از نمرات
بدم سوزن سوزن نمیشد.
امروز پس از سی و خردهای
روز گریه و زاری و گل کشان
و مهمانداری و سردرد خانه
خلوت شده بود جوری که از
سکوتش ملافهی روی تخت
دور پاهایم پیچیده شده بود.
آنقدر غلت زده بودم که دیگر