توضیحات
رمان هم بازی pdf
مهندسی کامپیوتر نگرفته بود که حالا منشی بشود!
شکوفه میگفت توی این وضعیت ممکلت
هر کاری بهتر از بیکاری است.
این پیشنهاد شغلی را یکی از استادهایشان داده بود.
استاد خزایی همیشه دورادور جویای حالشان بود
و تا جای ممکن برای دانشجوهایش کار پیدا میکرد.
اما پیشنهاد کار منشیگریاش برای الهام عجیب بود.
مخصوصاً که گفته بود فقط به شخص
او برای این کار اعتماد دارد.
و حالا علی رغم میل باطنیاش اینجا نشسته بود…
خلاصه رمان هم بازی
هر روز ساعت دو،
توی شرکت دور هم جمع می شدند
و کارهایشان را جمع بندی می کردند.
هر چهار تا از دوران شروع بازی
در تیم ذوب آهن با هم دوست شده
و بعد از چند سال به پیشنهاد فؤاد با هم شریک شده بودند.
هر کدام یک کار را پیش می بردند اما
در پایان روز با هم جلسه ای می گذاشتند
و تصمیم های نهایی را با هم می گرفتند.
رمان های پیشنهادی سایت:
برای دانلود هریک کلیک کنید
رمان هم بازی pdf