توضیحات
رمان هزار چم pdf
هم اکنون عاشقانه ای جدید
از دختری در یک خانواده سنتی
با عقاید محدود که دل در گرو
قهرمان داستان حاج امیر جبارزاده دارد،
جوانمردى پهلوان مسلک
که خصوصیات ویژه خاصى دارد
، اما دست تقدیر و اشتباهات
مختص سن کم ریحانه
باعث ازدواج اشتباه او
با شهاب جبارزاده پسر عموى حاج امیر
، می شود،
ازدواجی که تنها از سر انتقام
بچگانه شهاب می باشد،
حاج امیر که پسر عموی
بزرگتر شهاب است و
همیشه حکم پدر او را داشته است
از عشق و احساس خویش نسبت
به ریحانه چشم پوشى میکند
و این شروع اولین چم
از هزارچم روایت است …
خلاصه رمان هزار چم
این روزها منتظرم کسى
حرفی بزند …
عطری شبیهش پیدا شود …
یا حتی از کوچه ای رد شوم و
از خانه ای بوی قرمه سبزى
بیاید و من بغض کنم و
اشک بریزم …
این غذاى مورد علاقه اوست …
این جمله اوست …
این عطر اوست … این اوست!
… آن اوست! … خدایا یک “او” …
همه زندگی ام بود،
یک دو حرفى ساده …
عادت داشت با هر زن نامحرمى
که همکلام میشد،
آبجى خطابش کند.
اما هیچ وقت هیچ وقت به
من آبجى نگفت …
اوایل ریحانه خانوم بودم
و بعد ترها ریحان گلى اش شدم …
با همان بغض سمج و گلوگیر
، از راننده میپرسم:
آقا میشه مسافر دیگه اى نزنی؟ …
راننده سرى تکام میدهد …
کرایه ات میره بالاها !
جلو میروم … در ماشین را باز میکنم
… عیب نداره …
راننده هنوز مردد است …
کجا پیاده میشی؟ …هزار چَم!
خدا میداند با گفتنش چه طور بغضم
سر باز میکند و من براى اینکه
راننده اشکهایم را نبیند
سریع سوار میشوم و
در را میبندم … راننده که سوار میشود
، قبل از بستن در، “یاعلى”
میگوید …
بی اختیار سرم را بالا می آورم …
صدایش در سرم که نه،
در جانم میپیچد و من به دنبال خودش
در این فضای چند وجبی ماشین میگردم …
اما جز من و راننده، کسى اینجا نیست …
کسی نیست به رسم خداحافظ،
دستش را که همیشه تسبیح
کهربایش میان
فاصله انگشت هایش جا خوش
کرده را به پیشانی اش بزن
د و نام مولایش را صدا بزند
برای دانلود هریک روی نامش کلیک کنید