توضیحات
رمان ماه صنم pdf
صدای باز شدن در سکوت اتاق رو شکست،
بدون این که چشم از عکس دو نفرهمون روی
میز آرایشم بردارم به صداش گوش کردم.
– صنم چرا نمیذاری من حرفهام رو بزنم؟
من دلیل دارم… حق انتخاب دارم.
این حرفها برام تکراری شده بود،
انگار غیر از خودم گوشهام هم از شنیدن
این حرفهای آزار دهنده خسته شده بود
که دکمهی off رو زد.
ذهنم پرت شد به یکسال پیش که
این عکس دو نفره رو گرفتیم…
یک روز برفی توی حیاط همین خونه،
کنار آدم برفی کوچیک و خوشگلی
که درست کرده بودیم ایستاده بودیم!
رمان ماه صنم pdf
من سمت راست آدم برفی،
ماهان سمت چپ، به دوربین گوشیاش نگاه کردیم
و لبخند زدیم،
دونههای ریز و درشت برف روی
سر و صورتمون نشسته بود.
یکسال گذشته،
بهمن رسیده ولی هنوز برفی نیومده…
لحن صداش ملایم تر شد،
کنارم روی تخت نشست و ادامه داد:
– ماهِ من! صنم… ماه صنم!
بالاخره اسمم رو کامل گفت،
این یعنی میخواد از در احساسات وارد بشه…
میخواد به هر زوری شده منو راضی کنه…