توضیحات
رمان سردرد pdf
مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..
چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده..
دردایی که جدا از درد عشقه…
دردای واقعی…
دردناک…
مثل شطرنج باید عمل کرد..
باید جنگید…
باید مهره هارو بیرون بندازی…
تا ببری…
اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند…
ولی باید دردسرهارو به جون خرید…
ریسک کرد…
باید با دردسر زندگی کرد…
رمان سردرد pdf
خلاصه رمان سر درد
می دانستم دوباره تلخ شدهام و
خانجان را ناراحت کردم،
سریع حرفم را پس گرفتم.
ولش کن خان جان خدا بزرگه،
ناشکری کردم باز می دونم.
لبخندش تلخ بود و باز هم حکایتی
در چنته داشت که دل خودش
را به آن خوش کند و من را نصیحت…
زیر پتو خزیدم و شروع کرد:
زمان قدیم یه ثروتمند زادهای سر قبر پدرش
نشسته بوده و یه فقیرزاده هم یکم اونورتر
سر قبر پدر خودش مشغول درد و دل بوده،
ثروتمند زاده یه نگاه به فقیرزادهه میکنه
و شروع میکنه به فخر فروشی؛
میگه صندوق گور پدرم سنگیه
نوشته های روی سنگش رنگیه!
مقبره ش از سنگ مرمر فرش شده
و روی سنگ قبرش خشت فیروزه
به کار رفته ولی گور پدر تو فقط
یه خشت خام و یه مشت خاکه،
این کجا و اون کجا! فقیرزاده هم
یه نگاه به پسره می کنه و میگه
برای دانلود هریک کلیک کنید