توضیحات
رمان دختر توی آینه pdf
خلاصه :
من دوازده ساله بودم و عاشق شده بودم
عاشق پسر دوازده سالهای که هم کلاسم بود.
من کم رو و منزوی که تا قبل از آن روز
با همکلاسیهایم حتی به زور سلام و علیک میکردم
حالا مدام دور و بر رامین میچرخیدم و
شوخ و بذلهگو شده بودم.
رامین به خاطر قد بلندش ته کلاس مینشست
و من کوتاهتر بودم و صندلی جلو مینشستم
اما تمام مدت که سر کلاس بودم حواسم
به عقب کلاس بود.
رامین و دو تا از دوستانش هر سه پشت یک نیمکت کنار هم مینشستند.
هر سه قد بلند و کمی درشتتر از
باقی بچههای کلاس بودند.
اوایل روم نمیشد خودم را به جمع آنها نزدیک کنم.
اما احساس عجیبی که در من به وجود آمده بود قویتر از خود من بود….