توضیحات
رمان حوالی چشمهایش توقف ممنوع pdf
دانلود رمان حوالی چشمهایش توقف ممنوع
قسمتی از رمان »
وارد خانه شدم و با
شال خودم را باد زدم.
تابستان آمده بود و مثل همیشه
گرما را هم همراه خودش آورده بود🍃.
بعد از تعویض لباس هایم
به سمت آشپزخانه رفتم.
مشماهای خرید را برداشتم و
مشغول جابجا کردن آنها شدم.
یک بسته گوشت از توی فریزر
بیرون گذاشتم تا قرمه
سبزی درست کنم🍲.
چند تا خیار و گوجه هم برداشتم
تا سالاد شیرازی درست کنم.
بعد از شستن گوجه خیارها
روی صندلی میز نهارخوری نشستم.
همانطور که داشتم خیارها
را پوست می گرفتم به
تاریخ امروز فکر کردم🤔.
امروز ۷ تیرماه بود.
لبخند تلخی روی لبم نشست🙂.
امروز دقیقا سه ماه
از ازدواج من و کیان می گذشت.
چقدر آن روزهای اول زندگیمان
خوش می گذشت.
فقط من بودمو کیان و
خروار خروار عاشقانگی💑!
آه عمیقی کشیدم اما حالا
کیان آنقدر توی کار غرق شده
که اصلا انگار مرا نمی بیند.
با احساس خیسی گونه هایم
پشت دست هایم را
روی گونه هایم کشیدم🙃.
سعی کردم حواس خودم
را از این مسئله پرت کنم.
بعد از آماده کردن سالاد
و خورش قرمه سبزی
بلند شدم و برنج را توی
قابلمه ریختم که صدای
گوشیم بلند شد.
با سرعت به طرف موبایلم
رفتم و با دیدن شماره کیان لبخندی
روی لبم نشست.
تماس را وصل کردم:
رمان های پیشنهادی سایت:
رمان روا
رمان در سایه سار بید
رمان نیلوفر ابی
برای دانلود کلیک کنید