توضیحات
رمان حامی pdf
روی صندلی های فلزی سرد فرودگاه نشسته بود
نمیدانست کجا برود.
چمدان کوچک همراه کوله پشتیش
را از روی زمین برداشت و آهسته و
با قدمهای سنگین که به خوبی
حسشان میکرد از فرودگاه بیرون رفت.
حتی پول ایرانی هم نداشت که بخواهد
با تاکسی ویژه فرودگاه جایی برود.
برای همین به راننده هایی که منتظر بودن
آن دختر برود سوار تاکسی آنها شود
بی محلی کرد و قدم زنان رفت میدانست
راه آنجا برای پیاده روی خوب نیست
اما با پولش کجا میتوانست برود؟
اصلا سوار ماشین هم میشد کجا میخواست برود؟
هوای پاییز تهران خیلی سرد شده بود
و آن دختر که فقط یک مانتوی مشکی کوتاه
که آن هم مال چند سال پیش که با همان مانتو رفته بود
حال دوباره تنش بود
حسابی سردش شده بود.
برای دانلود هریک کلیک کنید
رمان حامی pdf