توضیحات
رمان تو فقط باش pdf
خلاصه :
تو فقط باش براساس زندگی واقعی
دختری به نام ارغوان نوشته شده که
در دو سالگی توسط پدراش به حاج رضای
فرش فروش سپرده میشود، ی
اشار تک پسر حاج رضا کسی که برای
تحصیل به تهران رفته وبا دختری که مورد پسند
حاج رضا نیست ازدواج کرده وحاجی
برای فرصتی دوباره به او میخواهد
با ارغوان ازدواج کند اما باید دید که
ایا ارغوان تن به این ازدواج میدهد
که برادر خوانده اش ازدواج میکند
خلاصه رمان تو فقط باش
سیاوش و آقای سرمدی رفتند و
من هر لحظه منتظر برپا شدن
طوفان بودم حتی روی نگاه کردن ب
ه حاجی را نداشتم حاجی سکوت کرده بود
همانند گذشته عادی با من برخورد می کرد،
داشتم دیوانه می شدم که چرا حاجی هیچ عکس العملی
نشان نداد؟ چرا چیزی نگفت؟ ا
و که مرا برای یاشار می خواست چرا جلو دارش نشد؟
تمام چرا هایی که داشت دیوانه ام میکرد
آن شب گذشت سخت بود برایم اما گذشت.
حاجی هیچ حرفی نزد کاش حرف می زد کاش داد
و بیداد می کرد اما اینگونه بی تفاوت نبود او که گفته بود
باید جواب رد بدهم و اما من سرپیچی کردم
و طبق میل خودم پیش رفتم به مرز دیوانگی رسیده بودم
انقدر خود خوری کرده بودم که…
حاج خانم به طور کاملا غریبانه ای با من رفتار می کرد
از کرده ی خود به شدت پشیمان شده بودم
چرا که خانواده ای را که مواظبم بودن
و مرا تا به اینجا رسانده اند از من رنجیده شدند…
حال و روز سپیده روز به روز بدتر می شد
پای چشمانش گود افتاده بود دیگر ان سپیده ی
شاد گذشته نبود که هرحرفی می زدی ی
ک جواب در آستینش برایت داشت من چطور
می توانستم سپیده را تنها بگذارم؟
چطور می توانستم او را با این حال رها کنم و بروم؟
برایم سخت بود دور شدن از این خانه و
خانواده اش برایم همانند شکنجه بود…
اما یاشار خوشحال بود از حالت چشمانش
کاملا معلوم بود انگار از بند اسارت ازاد شده باشد…