توضیحات
رمان تنفر دوار pdf
نابترین رمان طنز قرن
دختره انقدر منحرفه
که تند و تند سوتی میده
– خوش آمدید سرورم!
از حرکت ناگهانی و تغییر
لحن همسرش متعجب شد.
– ممنونم، خبریه؟
پالتوی چرمش را گرفت و
روی چوب رختی آویزان کرد.
– تا خبر را چه در نظر بگیرید سلطانم.
ابروهایش را به یکدیگر نزدیک کرد.
– چیزی برای خوردن داریم یا باز
قراره مهمون جیب من و رستوران باشیم.
لبخند شیرینی را روی لبانش نشاند.
– خیر سرورم، خود برایتان غذایی
از خطه ی هندو طبخ نموده ام
اما اندکی زمان تا مهیا شدنش
باقی است که تا شما استحمام کنید
آماده ی میل کردن خواهد شد.
سر تا پای نهال را از نظر گذراند.
– خدا خودش امشب آخر و عاقبت ما
رو به خیر کنه، حالا چرا غذا هندی؟
لبخندش دندان نما شد.
رمان تنفر دوار pdf
قسمتی از رمان
– راستش را بخواهید امروز
که مشغول مرتب سازی خانه بودیم
آن محموله ی منفور را
پیدا و راهی زباله دانی ساختیم.
مقابل او ایستاد و دست
روی شانه اش گذاشت.
– درست حرف بزن ببینم،
چه وضع حرف زدنه؟
پر شیطنت ابرو زد
– شما خود گفتید لحنمان
را نمی پسندید ما هم در تغییر آن کوشیدیم
و حاصل این چنین شد.
نفسش را کلافه بیرون فرستاد.
– قضیه ی محموله چیه؟
سرش را به طرف دست
روی شانه اش چرخاند.
– خداوند از سر تقصیراتمان بگذرد
که ابتدا به دستتان ظن بد بردیم
اما بعد آن ماده ی سفید رنگ
را در کیسه ای درون کابینت
ها یافتیم و به اشتباه خود پی بردیم.
نگاهش را در چشمان
غرق حیرت مردش گره زد.
– دگر نیازی به استفاده از آن
زهرماری نمی باشد سرورم چراکه
ما از هر حلالی بر شما حلال تریم.
متوجه ی منظورش که شد،
انگشت شست و اشاره اش
را دو طرف لبانش گذاشت
تا جلوی خنده اش را بگیرد.
– تو کلا با حیا داشتن مشکل داری، نه؟
یک قدم فاصله ی بینشان را از میان برداشت.
– خیر عالیجناب اما چاره ای جز
طبخ غذای پر از ادویه و بیحیایی
برای محک زدن سلامت شما باقی نمانده.
دیگر نتوانست مقاومت کند که
صدای قهقهه اش در
فضای خانه طنین انداز شد و…