توضیحات
رمان تبعیدی تقدیرم pdf
آخر این قصه ی تکراری و پر اندوهم،
این گونه پایان یافت؛
میان غربت و غریبی در تمام دنیا و در بین تمام مردم،
اسیر شده در آشیانی که توسط طوفان فرو ریخت،
چون پرنده ای که بال هایش را شکسته اند
و در قفس مانده،
زندگی برایم چون کابوسی گذشت …
کابوسی که حتی در بیداری هم رهایم
نمی کرد و همراهم بود .
انگار که در این دنیا تبعید شده ام؛
تبعید شده به این غم ها و دردهایی که پایانی ندارد،
ماندن درون یک هاله ای از ابهام
، دلگیر از سرنوشت و من تبعیدی تقدیرم…
خلاصه رمان تبعیدی تقدیرم
با لبخند صفحات کتابم را ورق می زدم.
دستی روی کاغذ و نوشته ها کشیدم.
لمس صفحات کتاب خودت،
آن هم با زحمت و تلاش چند ساله وقتی نتیجه می دهد،
زیادی لذت بخش است .