توضیحات
رمان تاوان یک روز بارانی pdf
برگه رو گذاشتم رو میز.
نگاه مشکوکی بهم انداخت و برداشتش.
با دقت وارسیش کرد،
همونطوری که مشغول
خوندنش بود گفت:
– مدارکتو بده.
بی حرف از داخل کیفم
دراوردم و دادم بهش.
صفحه اولشو چک کرد
– فکر نمیکردم انقدر کوچولو باشی.
صورتت بزرگتر نشونت میده.
دستمو تکیه گاه چونم کردم
– من کوچولو نیستم.
اگر میخواید عینک بدم
بهتون با دقت مطالعه کنید.
خندید
– از نظر من کوچیکی.
یکم خم شد جلو
– در واقع اینطوری بگم بهت زمانی
که من فارغ تحصیل شدم
تو تازه به دنیا اومده بودی.
بهت زده نگاهش کردم.
یعنی دوبرابر من سن داشت؟
با دقت به چهرش نگاه کردم
صورت کشیده و پیشونی بلند.
دماغ عقابی و چشمایه آبی
که بی شباهت به دریای بیکران نبود
. اندام ورزیده،
چهارشونه، قد بلند و…
زیر لب غریدم:
– بس کن جانان ندید بدید بازی در نیار.
مشکوک نگاهم کرد
– چیزی گفتی؟
تو جام جابه جا شدم
– نه… نه..زنده باشید.
سرشو تکون داد
– ممنون.
رمان تاوان یک روز بارانی pdf
خودکار نقره ایشو گذاشت
رو میز و دستاشو گره کرد تو هم.
با صورت جدی و لحنی
که بی شباهت به قبل نبود گفت:
– خب جانان، با دقت به حرفام
گوش بده که یک بار برای همیشه میگم.
من از حاشیه و طفره رفتن متنفرم.
اول از همه میرم سراغ اصل مطلب
و دوست دارم طرف مقابلمم همینطور باشه.
اینجا حرف،
حرف منه و کوچیک
ترین نافرمانی برابره با مجازات.
انگشت اشارشو گرفت سمتم
رمان های پیشنهادی سایت:
افسون سردار
پاکدخت
خوشه گندم
برای دانلود هریک روی نامش کلیک کنید