آذر؛
با صدای مامان که داشت صدام می کرد
چشم های اشکیم رو از تست بارداری گرفتم.
-آذر!؟ دخترم بیا شامت سرد شد.
بغض چنگ زده به گلوم رو بزور قورت دادم و
بزور گفتم: -باشه مامان الان میام.
صدای هق هق آرومم بلند شد.
تست رو تو دستم فشردم.
چطوری می رفتم پایین!؟
حالا با این ننگ چکار می کردم!؟
من یه زن حامله با شناسنامه ی سفید بودم.
کسی حرفمو باور می کرد!!
کسی باورش می شد مهراب اون پسر مظلوم
که اون همه ادعای عشق به خواهرم داشت
برای دانلود هریک کلیک کنید